جدول جو
جدول جو

معنی حسن سبزواری - جستجوی لغت در جدول جو

حسن سبزواری
(حَ سَ نِسَ)
ابن حسین، مکنی به ابوسعد خطیب واعظ شیعی امامی. درگذشتۀ پیرامون 900 هجری قمری او راست: بهجهالمناهج و جز آن. (هدیه العارفین ج 1 ص 289) (ذریعه ج 3 ص 163 و ج 4 ص 130 و ج 7 ص 184) (روضات الجنات ص 284)
لغت نامه دهخدا
حسن سبزواری
(حَ سَ نِ سَ)
قاری، خطیب. شاعر مشهدی خراسانی. کشتۀ 1086 هجری قمری او راست: مطالعالاسرار و ابواب البیان. (ذریعه ج 1 ص 74). و رجوع به حسن خطیب شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حُ سَ نِ سَ)
ابن محسن علوی سبزواری معروف به حاج میرزا حسین. فقیه، فیلسوف. متولد 1268 هجری قمری / 1852 میلادی متوفی در سبزوار 1352 هجری قمری / 1933 میلادی او راست: ’ارجوزه’ در فلسفه و ’تفسیر آیه الخلافه’ و جز آنها. (معجم المؤلفین از اعیان الشیعه ج 27 ص 125) (علمای معاصرین ص 168)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ)
ابن حسن مکنی به ابومحمد. در ذریعه (ج 1 ص 169) بنقل از ریاض العلماء اجازۀ او را که در صفر 570 هجری قمری برای قاضی بهاءالدین ابوالفتوح محمد بن احمد وزیر نوشته بوده، یاد کرده است و گوید شاید مصحف سبزواری باشد
لغت نامه دهخدا